English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 250 (3196 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
enunciative U بیان کننده
expounder U بیان کننده
stater U بیان کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
digit U نشانه یا حرفی که بیان کننده عدد صحیحی است که کوچکتر از پایه عدد استفاده شده است
digits U نشانه یا حرفی که بیان کننده عدد صحیحی است که کوچکتر از پایه عدد استفاده شده است
flag U ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
flags U ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
carried U سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carries U سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carry U سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carrying U سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
vertical U سیگنال بیان کننده انتهای آخرین شیاردر انتهای صفحه نمایش
char U نوع دادهای که دادهای راکه محتوی متغیری است که بیان کننده یک حرف به کد ASC II است نشان میدهد
charring U نوع دادهای که دادهای راکه محتوی متغیری است که بیان کننده یک حرف به کد ASC II است نشان میدهد
chars U نوع دادهای که دادهای راکه محتوی متغیری است که بیان کننده یک حرف به کد ASC II است نشان میدهد
column U در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
columns U در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
record U کلیدی در دستگاه ضبط کننده برای بیان امادگی ضبط سیگنال ها روی رسانه
interface U استاندارد بیان کننده سیگنالهای واسط نرخ ارسال و توان برای اتصال ترمینال به مودم
interfaces U استاندارد بیان کننده سیگنالهای واسط نرخ ارسال و توان برای اتصال ترمینال به مودم
enter U کلیدی که بیان کننده انتهای یک ورودی یا یک خط از متن
entered U کلیدی که بیان کننده انتهای یک ورودی یا یک خط از متن
enters U کلیدی که بیان کننده انتهای یک ورودی یا یک خط از متن
integrity U حقیقتی که بیان کننده این است که فایل روی دیسک آسیب ندیده است و خراب نیست
parameter U کلمه داده که حاوی اطلاعات بیان کننده حدود یا عملیات یک تابع یا برنامه است
parameters U کلمه داده که حاوی اطلاعات بیان کننده حدود یا عملیات یک تابع یا برنامه است
audio U تجزیه کننده صوت که به کامپیوتر اجازه میدهد پاسخ را به درخواست ها بیان کند
attribute U متغیر بیان کننده شکل
attributes U متغیر بیان کننده شکل
attributing U متغیر بیان کننده شکل
causal U بیان کننده علت
device U کلمه اختصار بیان کننده یک پورت یا وسیله ورودی / خروجی مثل COM برای پورتهای سری
devices U کلمه اختصار بیان کننده یک پورت یا وسیله ورودی / خروجی مثل COM برای پورتهای سری
adaptive channel allocation U استاندارد CCITT که بیان کننده یک روش برای تبدیل سیگنال صوتی یا آنالوگ به سیگنال فشرده دیجیتال است
alphanumeric U دادهای که بیان کننده حروف الفبا و اعداد عربی است
ascii U رشتهای از حروف ASCII که در ادامه کد ASCII صفر را به عنوان بیان کننده انتهای رشته دارا می باشند
B: U بیان کننده دیسک درایو جانبی
com file U در سیستم عاملهای PC مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان کننده این است که فایل حاوی کد ماشین است به صورت دودویی وتوسط سیستم عامل قابل اجراست
configured in U وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده آماده بودن آن برای استفاده است
configured off U وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده عدم آمادگی آن برای استفاده است
configured out U وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده عدم آمادگی آن برای استفاده است
enunciator U بیان کننده اداکننده
eol U پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
ethernet U مربوط به استاندارد jeee که بیان کننده روش ارسال سیگنال و پروتکلهای شبکه محلی است
femto U پیشوندی که بیان کننده یک کوادریلیوم یا یک میلیونیم یک بیلیون میباشد
filename U اسم سه حرفی که به همران اسم فایل بیان کننده نوع استفاده فایل است
ieee U استاندارد بیان کننده سیستم شبکه اینترنت
ieee U استاندارد بیان کننده اتصالات داده با......... و........
negative true logic U سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
positive true logic U یک سیستم منطقی که در ان ولتاژ کم بیانگر بیت صفر وولتاژ بالا بیان کننده بیت یک میباشد
Other Matches
to speak [things indicating something] U بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warn U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
rhetoric U علم معانی بیان معانی بیان
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling U کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor U گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network U یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
vasomotor U اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
steam fitter U نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
del credere U وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
detonators U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
distractive U گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
interceptors U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptor U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonator U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
changer U دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
makgi boowi U نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
search jammer U تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
rhetorically U بیان
expressions U بیان
choice of words U بیان
word choice U بیان
wording U بیان
dit U بیان
locutions U بیان
dite U بیان
exposition U بیان
declarations U بیان
expositions U بیان
quotation U بیان
quotations U بیان
expression U بیان
locution U بیان
interpretation U بیان
diction U بیان
averment U بیان
explication U بیان
pronunciations U بیان
pronunciation U بیان
statement U بیان
statements U بیان
declaration U بیان
wording U بیان
interpretations U بیان
experssion U بیان
recitation U بیان
recitations U بیان
verbiage [American English] U بیان
diction U بیان
say so U حق بیان
explanation U بیان
say so U بیان
say-so U حق بیان
say-so U بیان
explanations U بیان
padding U پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
expostulator U سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
claqueur U تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
suppressive U خنثی کننده اتش سرکوب کننده
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
prepossessing U مجذوب کننده جلب توجه کننده
anticlimaxes U بیان قهقرایی
expressible U به بیان درامدنی
simply stated U به بیان کوتاه
expressing U بیان یا شرح
diction U طرز بیان
expresses U بیان یا شرح
expressed U بیان یا شرح
sweet root U شیرین بیان
paradox U بیان مغایر
fluidity U روانی بیان
fluidity U سلاست بیان
imparts U بیان کردن
imparting U بیان کردن
expessible U قابل بیان
inexpressibility U بیان ناپذیری
imparted U بیان کردن
said U بیان شده
declaratory U متضمن بیان
express U بیان یا شرح
anticlimax U بیان قهقرایی
restatement U بیان مجدد
restatements U بیان مجدد
freedom of experssion U ازادی بیان
says U بیان کردن
say U بیان کردن
account U بیان علت
set out U بیان کردن
set forth U بیان کردن
intonation U بیان با الحان
intonations U بیان با الحان
paradoxes U بیان مغایر
fair spoken U خوش بیان
statement U بیان وضعیت
statements U بیان وضعیت
eloquence U علم بیان
tells U بیان کردن
apposition U عطف بیان
lip U سخن بیان
appositive U عطف بیان
self-expression U بیان حال
to set forth U بیان کردن
numbers U بیان کیفیت
remark U افهار بیان
mouths U مدخل بیان
mouthing U مدخل بیان
mouthed U مدخل بیان
remarking U افهار بیان
remarks U افهار بیان
formulation U بیان ریاضی
shibboleth U بیان رایج
mouth U مدخل بیان
number U بیان کیفیت
licorice U شیرین بیان
shibboleths U بیان رایج
utter U بیان کردن
remarked U افهار بیان
voice U بیان کردن
telling-off U بیان کردن
dictograph U بیان نگار
tell U بیان کردن
presentment U بیان حضور
mentioned <adj.> <past-p.> U بیان شده
named <adj.> <past-p.> U بیان شده
stated <adj.> <past-p.> U بیان شده
impart U بیان کردن
liquorice U شیرین بیان
termed <adj.> <past-p.> U بیان شده
frame U بیان کردن
verbalization U بیان شفاهی
verbalization U بیان کلامی
enigmas U رمز بیان مبهم
circumlocution U بیان غیر مستقیم
detail U یات را بیان کردن
circumlocutions U بیان غیر مستقیم
detailing U یات را بیان کردن
sound off <idiom> U عقاید را بیان کردن
come out with <idiom> U بیان کردن ،گفتن
smooth tongued U خوش بیان چاپلوس
rhetor U اموزگار معانی بیان
riddle U تفسیریا بیان کردن
misstate U درست بیان نردن
run on U بتفصیل بیان کردن
enigma U رمز بیان مبهم
riddles U تفسیریا بیان کردن
quantifying U چندی بیان کردن
word picture U بیان یا شرح روشن
sound off U ازادانه بیان کردن
rhetorician U اموزگار معانی بیان
anticlimaxes U بیان قهقرایی نمودن
inenarrable U غیر قابل بیان
bubbling U بیان کردن حباب
pomfret cake U کلوچه شیرین بیان
bubbles U بیان کردن حباب
quantified U چندی بیان کردن
bubbled U بیان کردن حباب
quantifies U چندی بیان کردن
k U نشانه بیان یک هزار
bubble U بیان کردن حباب
last word U بیان یا رفتار قاطع
anticlimax U بیان قهقرایی نمودن
obiter dictum U بیان ضمنی و تصادفی
rhetoricians U اموزگار معانی بیان
inexpressible U نا گفتنی غیرقابل بیان
restate U مجددا بیان کردن
restated U مجددا بیان کردن
restates U مجددا بیان کردن
expresses U بیان کردن اداکردن
restating U مجددا بیان کردن
express U بیان کردن اداکردن
expressed U بیان کردن اداکردن
expressing U بیان کردن اداکردن
quantify U چندی بیان کردن
afore-mentioned <adj.> U بیان شده در بالا
polarity U بیان جهت جریان یک شی
euphuism U بیان مطنطن لفافی
anticlimactic U مربوط به بیان قهقرایی
academic freedom آزادی عمل و بیان
abovementioned <adj.> U بیان شده در بالا
above-quoted <adj.> U بیان شده در بالا
above-mentioned <adj.> U بیان شده در بالا
mentioned below [often postpos.] <adj.> U بیان شده در پایین
undermentioned <adj.> U بیان شده در پایین
worded U بالغات بیان کردن
below-mentioned <adj.> U بیان شده در پایین
aforementioned <adj.> U بیان شده در بالا
polarities U بیان جهت جریان یک شی
word U بالغات بیان کردن
enouce U بیان کردن بصراحت گفتن
languages U بصورت لسانی بیان کردن
language U بصورت لسانی بیان کردن
synopsize U بصورت مجمل بیان کردن
Recent search history Forum search
2Some of my translations are missing !
1WHAT IS THE MEANING OF HANANEH
2مهرآسا
1confinement factor
1The outright abolition of the death penalty.
1معنی lead lag compensator
4express, overexpression
1پایان نامہ را در زبان اردو چہ می گویند
1The generator is maintaining its terminal voltage at 1.0 p.u. under voltage regulator action.
2پن مرطوب کننده
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com